سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عرفان وادب

سی پند زرتشت بزرگ

سی پند زرتشت بزرگ

 

Faravahar

 

 

1. آنچه را گذشته است فراموش کن و بدان چه نرسیده است رنج و اندوه مبر

 

2. قبل از جواب دادن فکر کن

 

3. هیچکس را تمسخر مکن

 

4. نه به راست و نه به دروغ قسم مخور

 

5. خود برای خود، زن انتخاب کن

 

6. به ضرر و دشمنی کسی راضی مشو

 

7. تا حدی که می توانی، از مال خود داد و دهش نما

 

8. کسی را فریب مده تا دردمند نشوی

 

9. از هر کس و هر چیز مطمئن مباش

 

10. فرمان خوب ده تا بهره ی خوب یابی

 

11. بی گناه باش تا بیم نداشته باشی

 

12. سپاس دار باش تا لایق نیکی باشی

 

13. با مردم یگانه باش تا محرم و مشهور شوی

 

14. راستگو باش تا استقامت داشته باشی

 

15. متواضع باش تا دوست بسیار داشته باشی

 

16. دوست بسیار داشته باش تا معروف باشی

 

17. معروف باش تا زندگانی به نیکی گذرانی

 

18. دوستدار دین باش تا پاک و راست گردی

 

19. مطابق وجدان خود رفتار کن که بهشتی شوی

 

20. سخی و جوانمرد باش تا آسمانی باشی

 

21. روح خود را به خشم و کین آلوده مساز

 

22. هرگز ترشرو و بدخو مباش

 

23. در انجمن نزد مرد نادان منشین تا تو را نادان ندانند

 

24. اگر خواهی از کسی دشنام نشنوی کسی را دشنام مده

 

25. دو رو و سخن چین مباش و نزدیک دروغگو منشین

 

26. چالاک باش تا هوشیار باشی

 

27. سحر خیز باش تا کار خود را به نیکی به انجام رسانی

 

28. اگر چه افسون مار خوب بدانی ولی دست به مار مزن تا تو را نگزد و نمیری

 

29. با هیچکس و هیچ آیینی پیمان شکنی مکن تا به تو آسیب نرسد

 

30. مغرور و خودپسند مباش، زیرا انسان چون مشک پر باد است و اگر باد آن خالی شود چیزی باقی نمی ماند.



[ چهارشنبه 91/5/18 ] [ 4:35 عصر ] [ هلیا ] نظر


یک خاطره

 

یک خاطره

 

دوست داشتنی ترین سیلی دنیا 

 

White rose

 

پشت چراغ قرمز توی ماشین داشتم با تلفن حرف میزدم و برای طرفم شاخ و شونه میکشیدم که «نابودت میکنم! به زمین و زمان میکوبمت تا بفهمی با کی در افتادی! زور ندیدی که این جوری پول مردم رو بالا میکشی و...» خلاصه فریاد میزدم.

 

یه دختر بچه یه دسته گل دستش بود و چون قدش به پنجرة ماشین نمی رسید هی میپرید بالا و میگفت: «آقا گل! آقا این گل رو بگیرید...»

 

من هم در کمال قدرت و صلابت و بسیار عصبانی داشتم داد میزدم و هیچ نمیگفتم به این بچة مزاحم! اما دخترک سمج این قدر بالا و پایین پرید که دیگه کاسة صبرم لبریز شد و سرمو آوردم از پنجره بیرون و با فریاد گفتم: «بچه برو پی کارت ! من گـــل نمیخـــرم! چرا این قدر پر رویی؟! شماها کی میخواین یاد بگیرین مزاحم دیگران نشین و...»

 

دخترک ترسید... کمی عقب رفت! رنگش پریده بود! وقتی چشمهاشو دیدم، ناخودآگاه ساکت شدم! نفهمیدم چرا یک دفعه زبونم بند اومد! البته جواب این سؤال رو چند ثانیه بعد فهمیدم! ساکت که شدم و دست از قدرت نمایی که برداشتم، اومد جلو و با ترس گفت: «آقا! من گل نمیفروشم! آدامس میفروشم! دوستم که اونور خیابونه گل میفروشه! این گل رو برای شما ازش گرفتم که این قدر ناراحت نباشین! اگه عصبانی بشین قلبتون درد میگیره و مثل بابای من میبرنتون بیمارستان، دخترتون گناه داره...»

 

دیگه نمی شنیدم! خدایا! چه کردی با من! این فرشته چی میگه؟!

 

حالا علت سکوت ناگهانی مو فهمیده بودم! کشیده ای که دخترک با نگاه مهربونش به من زده بود، توان بیان رو ازم گرفته بود! و حالا با حرفاش داشت خرده های غرور بی ارزشم رو زیر پاهاش له میکرد! یه صدایی در درونم ملتمسانه میگفت: «رحم کن کوچولو! آدم از همة قدرتش که برای زدن یک نفر استفاده نمیکنه!»... اما دریغ از توان و نای سخن گفتن!

 

تا اومدم چیزی بگم، فرشتة کوچولو بی ادعا و سبکبال ازم دور شد! حتی به من آدامس هم نفروخت! هنوز رد سیلی پر قدرتی که به من زد روی قلبمه! چه قدرتمند بود! مواظب باشید با چه کسی درگیر میشید! ممکنه خیلی قوی باشه و کتک بخورید!



[ چهارشنبه 91/5/18 ] [ 4:34 عصر ] [ هلیا ] نظر


جمله های بسیار آموزنده

جمله های بسیار آموزنده 

 

زمانی که خاطره‌هایتان از امیدهایتان قوی‌تر شدند؛ بدانید که دوران پیری تان آغاز شده است. 

 

دهانتان را به اندازه‌ای باز کنید که حرف در دهانتان نگذارند.

 

حلقة ازدواج باید در فکر انسان باشد نه در انگشت دست چپش.

 

تمام تاریخ عبارت است جنگ سربازانی که همدیگر را نمی‌شناسند؛ و با هم می‌جنگند برای دو نفری که خیلی خوب

 

همدیگر را می‌شناسند و نمی‌جنگند.

 

بدترین خطایی که مرتکب می‌شویم، تــوجه به خطای دیگران است.

 

جاده‌های زندگی را خدا هموار می‌کند؛ کار ما فقط برداشتن سنگ‌ریزه‌هاست.

 

مردی و نامردی، جنسیت سرش نمی‌شود؛ مرام و معرفت که نداشته باشید، نامردید.

 

تونل‌ها ثابت کردند که حتی در دل سنگ هم راهی برای عبور هست. ما که کمتر از آنها نیستیم، پس نا امیدی چرا...؟

 

بعضی‌هایمان شانس گفتن کلماتی را داریم که برخی دیگر حسرتش را دارند؛ مثل: بابا، مامان، پدربزرگ...

 

با عقل‌تان، دلبستگی‌های دنیوی را از خودتان دور کنید؛ وگرنه خواهید دید که این دلبستگی‌هایتان هستند که عقل‌تان را

 

از شما دور می‌کنند.

 

مدیر خوب، یک نقطة مثبت در فرد پیدا می‌کند و روی آن کار می‌کند. ولی مدیر بد، یک نقطه ضعف در فرد پیدا

 

می‌کند و به آن گیر می‌دهد.

 

در زندگی‌تان نقش نیش‌های مار «مار و پله» را برای کسی بازی نکنید؛ شاید دیگر توان دوباره بالا آمدن از نردبان را

 

نداشته باشد.

 

درمقابل سختی‌ها همچون جزیره‌ای باش که دریا هم با تمام عظمت و قدرت نمی‌تواند سر او را زیر آب کند.

 

عفت در زن مانند شجاعت است در مرد؛ من از مرد ترسو همچنان متنفرم که از زن نانجیب.

 

ناامیدی اولین قدمی است که شخص به سوی گور بر می‌دارد.

 

خواستنی بودن رازی ندارد.

 

قبل از این که در مورد راه رفتن دیگران قضاوت کنید، منصفانه این است که اول چند قدمی با کفش‌هایش خودتان راه

 

بروید.

 

همیشه بیشتر افکار صرف جفت و جور کردن حرف هایی می‌شود که هرگز بر زبان جاری نمی‌شود.

 

کارمندان نابکار، از دزدان و آشوبگران بیشتر به کشور آسیب می‌رسانند.

 

بهتراست منفور باشی به خاطر چیزی که هستی؛ تا محبوب باشی به خاطرچیزی که نیستی.

 

نگفتن، صلاح است؛ کم گفتن طلا است؛ پر گفتن بلا است.

 

و سخن آخر این که:

 

دیگران برای خوابیدن قصه می‌گویند، ما قصه خود را می‌گوییم که دیگران بیدار شوند...



[ چهارشنبه 91/5/18 ] [ 4:32 عصر ] [ هلیا ] نظر


عاشقانه ترین جمله های تاریخ

عاشقانه ترین جمله های تاریخ

 

با انتخاب عاشقانه ترین جمله عاشقانه تاریخ از رمان «بلندی‌های بادگیر» امیلی برونته، این کتاب بار دیگر به عنوان عاشقانه‌ترین کتاب ادبیات انگلیسی انتخاب شد. یک نظرسنجی در برایتون انگلیس نشان داد از نظر دوستداران ادبیات، یک خط از رمان «بلندی‌های بادگیر» اثر «امیلی برونته»، رمانتیک‌ترین جمله در تاریخ ادبیات انگلیسی است. جملة

 

«روح از هر چه ساخته شده باشد، جنس روح او و من از یک جنس است»

 

به عنوان عاشقانه‌ترین جملة ادبی انتخاب شد و به این ترتیب کتاب «بلندی‌های بادگیر» به عنوان عاشقانه‌ترین کتاب ادبیات انگلیسی برگزیده شد. این جمله را کاترین ارشاو خطاب به هتکلیف به زبان می‌آورد.

 

عنوان دوم در این نظر سنجی به «وینی پو» خرس مشهور کتاب کودکان تعلق گرفت که در یک جمله گفته است:

 

«اگر 100 سال عمر کنی، امیدوارم من 100 سال منهای یک روز زنده بمانم تا مجبور نباشم بدون تو زندگی کنم».

 

داستان‌های این خرس را ای. ای. میلن خلق کرده است.

 

در این میان جمله‌ای از مشهورترین تراژدی «ویلیام شکسپیر» مقام سوم را کسب کرد. این جمله که از نمایشنامه «رومئو و ژولیت» آمده، چنین است:

 

«آرام‌باش! چه نوری است که از آن پنجره می‌تابد؟ آن جا مشرق است و ژولیت خورشید تابان».

 

در مکان چهارم جمله‌ای از «وی.اچ . اودن» رأی آورد و در مکان پنجم یک جمله از دکتر زئوس نویسنده مشهور کتاب‌های کودکان انتخاب شد و آن جمله چنین است:

 

«وقتی می‌فهمی عاشق شدی که می‌بینی دوست نداری بخوابی، چون واقعیت شیرین‌تر از رویاهایت شده است».

 



[ چهارشنبه 91/5/18 ] [ 4:31 عصر ] [ هلیا ] نظر


خداوند ازانسان چه می خواهد

خداوند از انسان چه می خواهد؟!

 

شبی از شبها، شاگردی در حال عبادت و تضرع  وگریه و زاری بود. در همین حال مدتی گذشت، تا آن که استادِ خود را بالای سرش دید که با تعجب و حیرت او را نظاره میکند!

 

استاد پرسید: « برای چه این همه  ابراز ناراحتی و گریه و زاری می کنی؟»

 

شاگرد گفت: « برای طلب بخشش و گذشت خداوند از گناهانم و برخورداری از لطف خداوند!»

 

استاد گفت: «سؤالی می پرسم، پاسخ میدهی؟»

 

شاگرد گفت: «با کمال میل استاد...»

 Golden egg hen

 

استاد گفت: « اگر مرغی را پروش دهی، هدف تو از پرورشِ آن چیست؟»

 

شاگرد گفت: «خب معلوم است استاد... برای آن که از گوشت و تخم مرغ آن بهره مند شوم.»

 

استاد گفت: « اگر آن مرغ برایت گریه و زاری کند، آیا از تصمیم خود منصرف خواهی شد؟»

 

شاگردگفت: « خب راستش نه...! نمی توانم هدف دیگری از پرورش آن مرغ برای خود تصور کنم!»

 

استاد گفت: « حال اگر این مرغ برایت تخم طلا دهد چه؟ آیا باز هم او را خواهی کشت تا از آن بهره مند گردی؟!»

 

شاگرد گفت: « نه هرگز استاد... مطمئناً آن تخمها برایم مهمتر و با ارزش تر خواهند بود!»

 

استاد گفت: « پس تو نیز برای خداوند چنین باش! همیشه تلاش کن تا با ارزشتر از جسم، گوشت، پوست و استخوانت گردی. تلاش کن تا آن قدر برای انسانها، هستی و کائنات خداوند مفید و با ارزش شوی تا مقام و لیاقتِ توجه، لطف و رحمتِ او را به دست آوری. خداوند از تو گریه و زاری نمی خواهد! او از تو حرکت، رشد، تعالی و با ارزش شدن را میخواهد و میـپذیرد... نه ابرازِ ناراحتی و گریه و زاری را...!»



[ چهارشنبه 91/5/18 ] [ 4:30 عصر ] [ هلیا ] نظر


:: مطالب قدیمی‌تر >>