سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عرفان وادب

نسیم چه سخت میگذرد در نبودت

نسیم چه سخت میگذرد در نبودت
تمام وجودم خاطره خواهد شد به یادت
چه شیرین وتلخ میگذرد خاطراتت...
پروانه های احساسم
سبک بال ولی غمگین
در جستجوی خاطرات شیرینت
در پروازند...
من در اقیانوسم
کشتی شکسته خود می برم
به ساحلی...
دور

د
و
ر
که نمیدانم به آن خواهم رسید؟!!!
طوفان
امواج
تاریکی
چه سخت است لحظه های تنهایی
آرام کردن دل بیقراری
که مدام می خواندت
با تمام وجودش...
بوسه های خشکیده بر لب
در خزان دوریت
برگ...برگ زرد خواهند شد
و بر زمین تنهایم ریخته می شوند..
.هنگام عبور سنگین خاطراتت
صدای خش...خش برگ های خشکیده
همه ناله از دوری توست..



[ پنج شنبه 92/3/30 ] [ 6:47 عصر ] [ هلیا ] نظر


به زمزمه های دوردست گوش می سپارم



به زمزمه های دوردست گوش می سپارم

طوفان پیش روست...

و پشت سر، پل ها همه شکسته

راهی نیست؛

محکوم به رفتنیم

دستی مرا از پس خویش می کشد

پاهایم در اختیار نیست

دچار گشته ام

دچار بی سببی...

هوا پر از رفتن است

باید بروم

...به خویشتن نمی روم این راه را،

تو می دانی؛

در من حس غریبی ست که رنج روزگار را می شوید

با غبار خسته ی تن خویش،

گردی به زمان می فشانم زین سفر؛

در پس این زخم های تیره،

نوری نهفته است؛

دچار گشته ام...

می دانم صبور باید بود

صبور باید بود،

عبور باید کرد...

گشاده و پربار؛

سکوت سنگینی ست؛

چه می توان کردن؟!

که راه در پیش است؛

صدا مرا خوانده است...






[ پنج شنبه 92/3/30 ] [ 6:39 عصر ] [ هلیا ] نظر


یک پنجره برای دیدن

یک پنجره برای دیدن

یک پنجره برای شنیــــدن

یک پنجره که مثل حلقه ی چاهــــــی

در انتهای خود به قلب زمین می رســـــــد

و باز می شود به سوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنـــگ

یک پنجره که دست های کوچک تنهایــی را

از بخشش شبانه ی عطر ستاره ها

سرشار می کنــــــــــــــد

و می شود از آنجـــــــــــا

خورشید را به غربت گل های شمعدانی مهمان کـرد


یک پنجره برای من کافیــســـت



[ پنج شنبه 92/3/30 ] [ 6:33 عصر ] [ هلیا ] نظر


::