پيام
+
صدايي مي آيد از دور دستها ... مي شنود... اما پايش قادر به گام برداشتن نيست .. مي ترسد...و باز هم صدا... کمک... کمک... مي لرزد ...لرزشي از رعب و وحشت...چه سوزناک کمک مي خواهد .....و باز هم مي لرزد... بيش از پيش... صدا نزديک تر مي شود ... و صدايي ديگر .... فرياد زد .... بزدل .... چرا نظاره گري ...بشتاب .... با شتاب مي دود ... دختري زخمي و گريان ... گرگان در اطرافش رقص کنان .... باز هم مي لرزد

ღೋاحرار
93/5/1
عرفان وادب
.... اينبار نه از وحشت .... از انزجار و نفرت .... ميدود باشتاب ..... ميدرد گرگان را بي حساب ..
و طنين لبخند دختر....
عرفان وادب
1393/01/22
#حسين عاشوري#
@};-
عرفان وادب
@};-